۱۳۹۱ اردیبهشت ۲, شنبه


 «اقدام انگلستان در مورد جزایر سه‌گانه نتیجه دیپلماسی ضعیف ایران است»
جزیره های تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی مبنای مناقشه‌ای میان ایران و امارات متحده عربی هستند که در برهه‌های زمانی مختلف در هفت دهه‌ی اخیر، روابط میان حکومت‌های مختلف ایران و اعراب و به خصوص کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس را با تنش همراه کرده است. تنب بزرگ با مساحت ۱۱ کیلومتر مربع، در ۳۱ کیلومتری جنوب غربی جزیره‌ی قشم و در بخش شمالی خط نصف کننده خلیج فارس قرار دارد. حداقل فاصله این جزیره از بندر لنگه ۴۴ کیلومتر و از راس الخیمه در حدود ۶۹ کیلومتر است. ایران در طول سال‌های مختلف برای اثبات مالکیت خود به تاریخچه‌ی این سه جزیره و تسلط چند هزار ساله‌ی ایران بر خلیج فارس و جزایر این آبراه استناد کرده است.
با این حال در دو سده‌ی اخیر و همزمان با حضور نیروهای نظامی پرتغالی و بریتانیایی در خلیج فارس، میان ایران و این کشورها بر سر مالکیت این جزایر کشمکش در گرفته است. ایران می‌گوید از نظر تاریخی بر این جزایر مالکیت دارد. امارات متحده عربی که ۳۸ سال پیش از مجموعه‌ی چند شیخ‌نشین از جمله شارجه تشکیل شد، مالکیت ایران را رد می‌کند و سه‌ جزیره ‌را بخشی از خاک خود می‌داند. در سه دهه‌ی اخیر و پس از انقلاب ۱۹۷۹ ایران‌، اختلاف میان امارات و ایران گاهی به سمت ایجاد یک بحران پیش رفته و زمانی اهمیت خود را از دست داده است.
بالاگرفتن مناقشه هسته ای ایران و همچنین حضور نیروهای نظامی غرب در آبهای خلیج فارس موجب شده بار دیگر امارات متحده عربی با همکاری برخی کشورهای عرب منطقه خاورمیانه، ایران را تحت فشار قرار داده و شورای همکاری خلیج فارس نیز همچون دفعات قبل ایران را به «اشغال این جزایر» محکوم کرده است. با این حال وزارت امور خارجه ایالات متحده و بریتانیا علیرغم پیشینه معتبر مالکیت ایران بر این جزایر، با انتشار اطلاعیه‌ای سرنوشت این جزیره ها را به تصمیم دادگاه های بین المللی واگذار کرده است. کشورهای ایتالیا و فرانسه نیز در مواضع مشابهی خواستار ارجاع پرونده مالکیت جزایر سه گانه خلیج فارس به دادگاه های بین المللی شده اند.
در همین رابطه گفت و گویی داشته ایم با دکتر مهرداد خوانساری، دبیرکل سازمان موج سبز که در ادامه آمده است. به عقیده ایشان بیانیه اخیر کشورهای غربی به ویژه بریتانیا که سابقه ای تاریخی در این خصوص دارد، نتیجه دیپلماسی ضعیف ایرانی و ماجراجوئی‌های هسته ای سران تهران است:
  • سابقه تاریخی مالکیت جزایر سه گانه در خلیج فارس چه بوده؟
این تاریخ مفصلی دارد اما به بطور خیلی خلاصه، از زمان ورود نیروهای بریتانیا به آبهای خلیج فارس یعنی در قرن نوزدهم (در پی استراتژی کلان آنکشور برای دفاع و حفاظت از منافعش در هندوستان)و نقش این نیروها در تامین امنیت شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس -که امروزه به کشورهایی مثل امارات و بحرین بدل شده اند- این ماجرا مطرح و مورد بحث بوده است. در آن زمان اختلافی میان ایران و بریتانیا بر سر مالکیت این سه جزایر و بحرین که مرکز اصلی فرمانروائی بریتانیا در آن منطقه محسوب میشد، به وجود آمد. مناقشات دیپلماتیک بر سر مالکیت این جزایر ادامه داشت ضمن اینکه ادعای مالکیت ایران بر بحرین هم پابرجا بود تا اینکه در سال ۱۹۶۷ دولت بریتانیا اعلام کرد، قصد دارد تمام نیروها و پایگاه های نظامی خود را از شرق سوئز به آنطرف را برچیند. این تصمیم باید تا تاریخ ۳۱ دسامبر ۱۹۷۱ به صورت کامل اجرا میشد. پادشاه ایران در مصاحبه ای در سال۱۹۶۹ اعلام نمود که ایران این آمادگی را دارد که مالکیت بحرین را طی رفراندومی -از سوی سازمان ملل- به تصمیم ساکنین بحرین واگذار کند.
سازمان ملل نیز نماینده ای به بحرین اعزام کرد و نهایتا در جریان شور و مشورت‌های صورت گرفته و نتایج نظرسنجی از ساکنین بحرین به این نتیجه رسیدند که بحرین استقلال خود را اعلام کند. شاه نیز در نهایت علیرغم تمام مشکلات داخلی ناشی از این تصمیم، تسلیم این خواسته شد. در مقابل، دیپلماسی ایران توانست قبل از خروج نیروهای بریتانیا از منطقه تکلیف مالکیت جزیره های تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی را به عنوان بخشی لاینفک از خاک ایران روشن کند. دولت وقت ایران با شیخ شارجه توافق نامه ای (Memorandum of Understanding) بر سر حق مالکیت و اداره جزیره ابوموسی به امضا رساندند که اعتبار آن تا به امروز همچنان باقی‌ست. بر اساس این یادداشت، مالکیت جزیره ابوموسی به صورت مشترک میان ایران و شارجه تقسیم شد و قرار شد ایران تا زمانی که مراحل کشف و استخراج نفت صورت بگیرد و در آمد آن به صورت مساوی میان دو کشور تقسیم شود، سالیانه مبلغی را به شارجه بپردازد.
این در حالیست که این توافق بر سر مالکیت جزایر سه گانه به عنوان بخشی از سرزمین ایران زمانی صورت گرفته که کشوری به نام امارات هنوز اعلام موجودیت نکرده بود و مجموعه ای که امروز با نام امارات متحده عربی شناخته میشود، به صورت شیخ نشینی و مجزا تحت حمایت بریتانیا اداره میشد. پس از به وجود آمدن کشور امارات و تا زمانی که شاه بر مصدر قدرت در ایران بود کوچکترین اعتراضی روی این توافق صورت نگرفت؛ البته این توضیح لازم است که کشورهایی مثل عراق و لیبی در خصوص مالکیت ایران بر این جزایر به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کردند که این اقدام پس از هیاهوی زیاد آن‌ها در شورای امنیت، با پاسخ ایران و گفت و گوهای دیپلماتیک در نهایت راه به جایی نبرد و تغییری در وضعیت نهائی به وجود نیامد.
امارات متحده عربی پس از انقلاب سال ۵۷ و اشغال برخی مناطق جنوبی ایران توسط حکومت صدام حسین در جنگ با عراق، شرایط را مهیا دید تا با استفاده از موقعیت ضعیف و درهم ریخته ایران در روزهای اول جنگ، مساله مالکیت این سه جزایر، را مطرح سازد. از آن زمان به بعد هر زمان امارات متحده، ایران را در موقعیت ضعیفی ارزیابی کرده، این موضوع را پیش کشیده است. در سال ۱۹۹۲ نیز پس از آنکه ایران از برخی ساکنان تحت حاکمیت امارات برای ورود به بخش ایرانی جزیره درخواست روادید کرد، مناقشه ای بالا گرفت. ولی علیرغم تلاش مقامات وقت ایران برای حل این مشکلات، هیات اعزامی دیپلماتیک ایران که برای حل اختلافات از راه گفت و گو به ابوظبی سفر کرده بود، پس از تسری دادن موضوع مالکیت جزیره ابوموسی به دو جزیره دیگر از سوی امارات، الزاماً بدون توافق به تهران بازگشت.
در حال حاضر اماراتی ها با توجه به بالا گرفتن مناقشه هسته‌ای ایران با غرب بار دیگر شرایط را محیا ارزیابی کرده تا مساله مالکیت بر این جزایر را پیش بکشند. بیانیه امروز بریتانیا در خصوص حل مساله مالکیت این جزایر در دادگاه لاهه نیز نشان از ضعف دیپلماسی جمهوری اسلامی در مواجهه با این مساله دارد.
  • با توجه به پیشینه ای که فرمودید آیا علاوه بر موضوع پرونده هسته ای ایران عوامل دیگری در ادعاهای اخیر امارات دخیل هست؟
مسائل دیگری هم هست. در حال حاضر کشورهای عربی در چهارچوب اتحادیه عرب و شورای همکاریهای کشورهای عربی خلیج فارس همیشه فشار را بر ایران گذاشته و خواسته اند ایران را به عنوان اشغالگر سرزمین عرب معرفی کنند و در واقع نگاهی که به اسرائیل در منطقه هست را به ایران نیز نسبت دهند. این تلقی از سوی کشورهای عربی همواره در رسانه ها و فضای تاثیرگذار بر افکار عمومی داخلی تقویت شده است به گونه ای که از سال ۱۹۹۲ به بعد در تمامی نشستهای شورای همکاری های کشورهای عربی خلیج فارس قطعنامه ای در خصوص ادعای مالکیت امارات بر جزایر سه گانه صادر شده است. در همان سال های ابتدایی دهه ۹۰ شیخ زائد فرمانروای ابوظبی (و رئیس مجموعه امارات متحده عربی)، با قصد ایجاد یک لابی قدرتمند علیه ایران بر سر این جزایر، سفرهایی را به کشورهای عربی آغاز کرد. هرچند این اقدامات نیز نتیجه ای برای امارات در پی نداشت اما به تقویت فشارها بر ایران بر سر این مساله افزوده است. در این میان تنها شیخ شارجه است که احتمالاً به دلیل کسب در آمد مستقیمش از منابع نفتی جزیره ابوموسی که ایران به او میپردازد، انگیزه کمتری برای ایجاد تحریکات علیه ایران را داشهت باشد!.
  • برخی عنوان میکنند عربستان برای حاشیه ای کردن درگیریهای بحرین و جلوگیری از صرف نیرو و هزینه برای کنترل شرایط از موضع امارات علیه ایران دفاع کرده است؟
این مساله میتواند در شرایط موجود تا حدودی دخیل باشد اما پیش از اینها پرونده هسته ای ایران، حضور مستمر ناوگان پنجم دریایی آمریکا و هرزگاه بریتانیا در آبهای خلیج فارس و همچنین حضور تکاورهای فرانسوی در خاک امارات است که بر این شرایط می تواندر تاثیر بیشتر بگذارند.
  • جزیره ابوموسی که موقیت سیاسی و استراتژیک آن در سال های اخیر موضوع بحث کشورهای منطقه بوده، دارای جمعیت است؛ آیا هیچ اطلاعی از خواست ساکنین این جزیره در دست هست؟
جمعیت بخش تحت حاکمیت امارات به دو هزار نفر هم شاید نرسدد در حالی که در بخش تحت تسلط ایران پایگاه نظامی و تاسیسات خدماتی وسیعی ایجاد شده است. علاوه بر این به لحاظ نظامی نیروی دریایی ایران از زمان شاه تا کنون به این جزیره تردد دارند و امروز نیز به گفته کارشناسان، علاوه بر تجهیزات و جنگنده های نیروی هوائی، موشک‌های کرم ابریشم سپاه نیز در این جزیره مستقر شده است. در مجموع به نظر من جمعیت ایرانی در ابوموسی که اساساً متشکل از پرسنل نظامی می باشد، در مجموع شاید یک برابرو نیم جمعیت اماراتی ها باشد.
  • برخی ادعای مالکیت امارات بر این جزایر را در راستای هویت طلبی این کشور و سبک بودن وزنه تاریخی امارات نسبت به ایران در جغرافیای منطقه میدانند. به نظر شما عواملی از این دست تا چه اندازه در رویکرد امارات به این مساله تاثیر داشته است؟
به نظرم چنین مسائلی در مباحث مطرح شده حول مالکیت این جزایر از اولویت چندانی برخوردار نیست. توجه اصلی به موقعیت استراتژیک این جزیره ها در منطقه -به خصوص تاثیرگذاری بر رفت و آمدهای تنگه هرمز- و همچنین منابع نفتی آنهاست.
  • به نظر میرسد مساله حفظ تمامیت ارضی ایران به یکی از محورهای همگرایی نیروهای سیاسی ایران بدل شده، با این اوضاع سیاست های جمهوری اسلامی در قبال این مساله را تا چه اندازه در راستای منافع ملت ایران و حفظ تمامیت ارزی آن میدانید؟ موضع نیروهای سیاسی مخالف حکومت ایران در این شرایط چه باید باشد؟
نمیتوان گفت که سیاست های ایران در این زمینه خاص بر خلاف منافع ملی ایران بوده، برای مثال امارات اعتراض کرده «که چرا احمدی نژاد به ابوموسی سفر کرده است؟» در صورتی که به امارات متحده عربی مربوط نیست که احمدی نژاد -حال میخواهد رئیس جمهوری ایران باشد یا نباشد- قصد سفر به بخشی ازخاک ایران را کرده است. ایرادی که به جمهوری اسلامی در این جریان وارد است اینکه به واسطه اعمال سیاست های اشتباه در زمینه های دیگر به خصوص ماجراجویی های هسته ای، موقعیت حاکمیت ایران بر این جزایر را به خطر انداخته است.
ایران تا سال ۱۹۸۷ که نیروهای نظامی خارجی در آبهای خلیج فارس مستقر نبودند، یکه تاز میدان در آبهای خلیج فارس بود تا با اینکه به دست خودش با حمله کشتتیرانی بین المللی و کشتی های کویتی که با پرچم آمریکا تردد میکردند باعث شد تا نیروهای آمریکایی وارد خلیج فارس شوند که تا به امروز در آنجا باقی مانده و به یک پایگاه دائمی برای آنان تبدیل شده است. حضور ناوگان آمریکا در آبهای خلیج فارس و پشتیبانی بالقوه آنها از عربها در مقابل ایران، دیپلماسی ایران را به شکست کشانده است چرا که آنها پشت دامن آمریکا پنهان شده و خواهان تندوری به ایران هستند.
نحوه پیشرفت مذاکرات در پرونده اتمی و سیاست های ایران در عرصه بین المللی، به خصوص خطرات نظامی احتمالی حساسیتی به وجود آورده که میتواند مساله تمامیت ارضی ایران را -علیرغم عدم تمایل مستقیم جمهوری اسلامی به خدشه دارد شدن آن- به خطر بیاندازد. لذا گرچه جمهوری اسلامی به صورت مستقیم قدمی در راه به خطر انداختن تمامیت ارضی ایران برنداشته اما به طور غیر مستقیم دست به سیاست هایی زده که عواقب آن میتواند همان نتیجه ای را به بار آورد که خلاف خواسته خود آنان باشد.
منبع خبر:خبرگزاری موج سبز

۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه

ویدئو: گفتگوی «علی اصغر رمضانپور» با «امیر حسین جهانشاهی» بنیانگزار تشکیلات موج سبز

ویدیو مصاحبه امیر حسین جهانشاهی بنیانگذار سازمان موج سبز 


این گفتگو یکی از سلسه گفتگوهایی است که توسط «موسسه رسانه ای هنر شرق» تهیه شده است. در این سلسله گفتگو ها جریانات مختلف سیاسی برنامه ها و چشم اندازهای خود را پیرامون وضعیت فعلی و آینده ایران مطرح می کنند

۱۳۹۰ اسفند ۱۴, یکشنبه

«تحریم گسترده انتخابات، دستاورد ارزشمند مخالفان حکومت



گرچه موضوع ایران در رسانه‌ها با مسائلی چون پرونده اتمی، احتمال حمله نظامی و اسرائیل گره خورده است اما با پایان یافتن فرصت تبلیغات انتخاباتی در آستانه انتخابات فردا میتوان جوانه های یک همگرایی بی‌سابقه در میان نیروهای مخالف حکومت ایران را مشاهده کرد. جوانه‌هایی که حول تحریم انتخابات فرمایشی در نظام سیاسی ایران سربرآورده و بیراه نیست اگر بگوئیم آنچنان ریشه‌های مستحکمی در تاریخ مبارزه علیه استبداد مذهبی دارد که میتوان با رهبری و درایت آن را تثبیت و به پیروزی رساند.
معیشت مردمی، انتخابات حکومتی
از اظهارات مسوولان ارشد نظام جمهوری اسلامی بر‌می‌آید که انتخابات مجلس نهم، «مهم‌ترین انتخابات» حیات نظام اسلامی است. تجربه جنبش سبز و همچنین شرایط ویژه ایران باعث شده آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی از دست اندرکاران انتخابات بخواهد که اجازه ندهند انتخابات به یک چالش امنیتی برای نظام تبدیل شود. میزان اهمیت انتخابات مجلس نهم برای جمهوری اسلامی تا آنجا افزایش یافته است که رسانه‌های رسمی حکومت به نقل از آقای خامنه‌ای اعلام کرده‌اند که رای دادن در انتخابات واجب و تکلیف دینی است.
از سوی دیگر در شرایطی که فشار ناشی از تحریم‌ها و سیاست‌های دولت، وضعیت اقتصادی مردم را تا حد زیادی تنزل داده و بیشتر آنها هنوز خاطره انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ را در ذهن دارند، صحبت از حضور پای صندوق‌های رأی برای بسیاری از ایرانیان بی‌معناست.
به گزارش رویترز علی محبی، فروشنده پارچه در بازار تهران، با اشاره به بی‌رونقی کسب و کارش در روزهای منتهی به انتخابات می‌گوید: «تصمیم ندارم در این انتخابات شرکت کنم. چطور می‌توانم در حالی که در شُرُف ورشکستگی هستم به چیز دیگری فکر کنم؟» این کاسب ۴۸ ساله در ادامه با اشاره به دلیل کسادی دخلش توضیح می‌دهد: «این هفته هیچ فروشی نداشته‌ام. مردم حتی الان که شب عید است هم پولی برای خرج کردن ندارند.»
گرچه وضع تحریم های بین المللی در پیشی گرفتن دغدغه های معیشتی بر مسائل سیاسی مردم اثر داشته اما هجوم به سفره های مردم پیش از وضع تحریم‌ها و با اجرای طرح هدفمندی یارانه‌ها آغاز شده بود.  احمدی‌نژاد در سال ۲۰۱۰ میزان یارانه‌های سوخت و مواد غذایی را کاهش داد تا ۱۰۰ میلیارد دلار در بودجه دولت صرفه‌جویی کند و سطح آسیب‌پذیری کشور در برابر تحریم‌ها و واردات سوخت را تا حد ممکن پایین آورد. این اقدام دولت در نهایت به بالا رفتن پیوسته قیمت‌ها ، صعود نرخ تورم و بیکاری انجامید و نه تنها نتوانست کمکی به درآمدهای دولت در ایجاد و بهبود عمرانی و معیشتی باشد بلکه در نهایت به اختلاس‌های میلیاردی و کسری بودجه های سرسام آور ختم شد.
در همین رابطه سیدرضا اکرمی، نماینده تهران در مجلس ایران میگوید دولت ایران در سال جاری با کسری ۴۰هزار میلیارد تومانی روبروست که حدود ۱۵هزار میلیارد آن به دلیل «اجرای غلط طرح هدفمند کردن یارانه‌ها» ست.
اصولگرایان
با همه این ها محافظه کاران از ماه ها قبل از برگزاری انتخابات سعی کردند تا با ایجاد یک جبهه واحد برای وارد کردن نیروهای خود به مجلس نهم تلاش کنند. در این مورد می توان به جلسه های کاری معروف به ۸+۷ متشکل از احزاب و گروه های اصولگرا با هدف ایجاد یک ائتلاف از اصولگرایان اشاره کرد. دو قطب عمده این جبهه شامل «جبهه متحد اصولگرایان» وابسته به «محمدرضا مهدوی کنی» رییس مجلس خبرگان رهبری و دبیرکل جامعه روحانیت مبارز و «جبهه پایداری انقلاب اسلامی» با هدایت «محمد تقی مصباح یزدی» بنیانگذار و مدیر «موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» است.
در این میان به نظر میرسد «غلامعلی حداد عادل» از لیست اصولگرایان و «مرتضی آقا تهرانی» از لیست جبهه پایداری بیشترین شانس‌ها را برای تصاحب کرسی ریاست مجلس آینده داشته باشند. تشطط نظری و اختلاف‌های معطوف به قدرت در این جبهه موجب شده تا نظر قاطبه رهبری مبنی بر انتشار تنها یک لیست از اصولگرایان هم به حاشیه رانده شود به گونه‌ای که آیت‌الله مهدوی کنی در تازه ترین اظهار نظر خود «شان روحانیت» را بالاتر از آن دانسته تا در فعالیت های حزبی شرکت کند ولی گفته است که «ما ورود پیدا کردیم تا در راستای اتحاد برادران اصولگرا، جبهه متحدی تشکیل شود لکن عده ای اجازه ندادند این اتفاق مبارک به درستی صورت پذیرد و این جبهه تبدیل شد به سیزده جبهه.»
با این اوضاع انتخابات آتی چیزی بیشتر از دعوای میان محافظه کاران نخواهد بود، دعوایی که به راحتی میتوان ریشه های آن را در نزاع رییس جمهوری و رهبری یافت.
انتخابات ۱۲ اسفند
انتخابات ۱۲ اسفند، نخستین انتخابات بعد از خرداد ۱۳۸۸ است که معترضان مدعی تقلب گسترده حاکمیت در آن شدند و برخلاف گذشت بیش از دو سال از آن حاکمیت هنوز نتوانسته است، پاسخ روشن و مشخصی به ادعای نامزدهای معترض بدهد. حال حاکمیت تلاش می‌کند تا برای خنثی کردن این اعتراض‌ها این بار مردم بیشتری را به پای صندوق‌های رای بیاورد. در چنین شرایطی حکومت تلاش می‌کند تا انتخاباتی برگزار کند که هم نمایندگان مورد وثوق جناح نظامی نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی به مجلس راه یابند و هم تعداد رای دهندگان در انتخابات افزایش یابد. این جناح برای حل مساله نخست، اقدام به معرفی نامزدهای مورد اعتماد در حوزه انتخابیه کرده که در میان آنها بسیاری از فرماندهان سپاه یا سپاهیان بازنشسته نامزد این دوره از انتخابات مجلس هستند. بررسی سوابق نامزدهای نمایندگی مجلس در حوزه‌های انتخاباتی سراسر کشور حکایت از حضور بیش از ۱۶۰ فرمانده نظامی و یا افراد نزدیک به سپاه پاسداران در این دوره انتخابات دارد که نشان از نظامی تر شدن ساختار سیاسی در ایران دارد.
از طرفی تعداد افراد دارای حق رای در ایران همواره مساله‌ساز بوده است. نگاهی به شاخص‌های آماری گویای این است که حاکمیت، پیش از شروع انتخابات به صورت میانگین و خوشبینانه در دوره‌های قبلی دو میلیون نفر از تعداد افراد دارای حق رای را حذف کرده و این دوره نیز همین شیوه را به کار گرفته است تا در صورت کاهش مشارکت مردم، امکان این را داشته باشد که میانگین مشارکت کنندگان در انتخابات را افزایش دهد و با دست‌کاری آمار رای دهندگان همچنان برای خود مشروعیت سازی کند.
در کنار این دو، عوامل دیگری هستند که ماهیت انتخابات در تمامی دوران حاکمیت جمهوری اسلامی را زیر سوال میبرند. گزاره هایی که نوظهور نیستند اما اشاره مجدد به آنها میتواند به تدقیق موضوع بیانجامد.
- اصل اساسی در انتخابات، پذیرش رقابت مسالمت آمیز و پذیرش حق برنده برای رقبا است. هرچند قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حق رقابت و دسترسی همگان به انتخابات را به رسمیت شناخته، اما در عمل از وجود سازوکارهای اجرایی در این زمینه ممانعت به عمل آورده است.
- انتخابات بدون وجود احزاب مختلف که مجاری تجمیع‌کننده آرای مردم هستند، معنایی ندارد. در واقع احزاب نقش حائل را بین مردم و انتخابات بازی می‌کنند. یعنی انتخاباتی که از مجاری احزاب عبور نکند بیشتر به کارناوال و بازی نمایشی سیاسی شبیه است که حصول هر نتیجه‌ای از آن قابل تصور است. اگرچه قانون اساسی حق به وجود آمدن و تأسیس احزاب و گروه‌های سیاسی را به رسمیت شناخته، اما باز هم در عمل هیچ سازمان و حزبی اجازه تأسیس و فعالیت نیافته است.
- انتخاباتی که در ان از اصل آزادی بیان پیروی نشود از معنا تهی خواهد بود. زیرا یکی از دلایل انتخابات، فراهم شدن فضایی است که در آن مردم بدون هیچ گونه خط قرمز و محدودیتی به فرد یا گروهی رأی دهند که حامل پیام و دغدغه آن‌ها است به مجمعی که در آن سیاست‌های کلی یک کشور تعیین می‌شود. آزادی بیان در سال‌های زمامداری جمهوری اسلامی هیچ گاه وجود نداشته است.
- هر حزب گروه و سازمانی برای معرفی و ارائه برنامه‌ها و سیاست‌های خود به ارگانی تبلیغاتی همچون روزنامه یا رسانه‌های سمعی بصری نیاز دارد. فضای سیاسی ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی هیچ گاه از وجود ارگان‌های تبلیغی واقعی بهره نبرده است.
- صرف رأی دادن و انتخاب کاندیدا دلیل برسالم بودن انتخابات نیست، بلکه فلسفه انتخابات و رأی دادن مردم، به پیگیری و مطالبه حقی برمی‌گردد که مردم احساس می‌کنند هنوز به آن حق نرسیده‌اند یا از آن‌ها گرفته شده است. وقتی فضای مناسب برای مشارکت آزاد سیاسی فراهم نشود، معمولا رأی دادن ماهیت خود را از دست می‌دهد و آنچه به صندوق‌ ریخته می‌شود یا از سر اجبار است یا از ترس محرومیت‌های اجتماعی و گاهی نیز بر اثر هجمه تبلیغاتی جریان حاکم.
- حتی آگاهی مردم از دلیل رأی دادن به معنای سالم و دمکراتیک بودن انتخابات نیست؛ بلکه مرحله پس از انتخابات یعنی شیوه پیگیری حقوق مردم نیز مد نظر قرار می‌گیرد. چنین روندی بطور قطع باز به وجود احزاب بر می‌گردد که بعد‌ها در برابر عدم اجرایی شدن وعده‌هایشان پاسخگو هستند که در بدبینانه‌ترین حالت‌اش رأی مأخوذه را برای دوره‌های بعد از دست می‌دهند. هیچ نهاد نظارتی مستقل و پاسخگویی در ایران برای این روند فعال نیست.
- انتخابات در صورتی آزاد است که کلیه افراد و گروه‌های سیاسی از حق کاندیدا شدن برای ورود به کارزار انتخاباتی برخوردار باشند. در هشت دوره انتخابات برگزار شده مجلس شورای اسلامی بیشتر جریان‌ها و افراد چپ، لیبرال، هویت طلب و به طور کلی سکولار از ورود به کارزار انتخاباتی محروم بوده‌اند و رقابت بیشتر در میان جناح‌های حکومتی در جریان بوده است.
- نظام انتخاباتی به چگونگی تبدیل کرسی‌های بدست آمده برای مشارکت گروه‌های سیاسی در پروسه قدرت سیاسی با توجه به آرای کسب شده نظر دارد. یعنی تعریف فرمولی که در آن افراد و گروه‌های پیروز در انتخابات را در تأثیرشان بر چگونگی تعیین سیاست‌ها تعیین می‌کند. نظام انتخاباتی در ایران از آسیب‌های زیادی رنج می‌برد. مدل نظام انتخاباتی ایران اکثریت دودوری است. چنین مدلی برای جوامع چند فرهنگی نامناسب و غیر دمکراتیک است، زیرا چنین مدلی بیشتر برای نظام‌‌های سیاسی‌ای مناسب است که دو حزبی هستند و کلیه شکاف‌های اجتماعی در آنها بر آن دوگانگی استوار است. اما پیروی نظام انتخاباتی ایران از چنین مدل فرانسوی، تنها به حذف و طرد گروه‌های سیاسی، ملی، قومی و جنسیتی منجرشده و از سوی دیگر به قبضه کردن قدرت در دست یک عده محدود می‌انجامد.
همانطور که اشاره شد هیچ کدام از این موارد برای ما ناآشنا و غریب نیستند اما آنچه به این انتخابات رنگ و بوی متفاوتی داده، یکصدا شدن بی‌سابقه نیروهای مخالف دولت بر سر مقوله «تحریم انتخابات» است.
تحریم انتخابات
انتخابات روز جمعه در حالی برگزار می شود که مخالفان حکومت ایران برای اولین بار شرکت در آن را به صورت گسترده تحریم کرده‌اند. این اقدام میتواند تجربه ای در همگرایی نیروهای ساختارشکن و دموکراسی خواه باشد که به دنبال ایجاد و تقویت راهکارهای رهایی بخش در مقابله با حکومت اسلامی هستند. فراگیر شدن ماهیت غیردموکراتیک انتخابات در ایران و همچنین هژمونی یافتن رویکرد تحریم انتخابات -که در سی سال حیات جمهوری اسلامی از سوی ساختارشکنان مطرح بوده و هست- آنچنان فراگیر شده که اصلاح طلبان را نیز به اردوی تحریم کنندگان کشانده است.
در تازه ترین اظهارنظرها در این زمینه، مصطفی تاج زاده، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که زندانی‌ست، در پیامی گفته : «در انتخابات نمایشی و غیر آزاد دوازدهم اسفندماه شرکت نمی کنم و رای نمی دهم.» آقای تاج زاده «ده دلیل» را برای عدم شرکت در انتخابات بر شمرده است که از جمله آنها می توان به این موارد اشاره کرد: «عدم رسیدگی به شکایات ما از کودتاچیان انتخابات ۸۸»؛ «انتصاب مجدد آقای جنتی و دیگر متخلفان انتخابات پیشین»؛ «تداوم دخالت های غیرقانونی نیروهای نظامی و امنیتی در انتخابات آتی و تلاش برای مهندسی آن»؛ «حبس خانگی غیرقانونی دو نامزد انتخابات گذشته (آقایان موسوی و کروبی)»؛ «بی توجهی به پیشنهادهای دلسوزانه و حداقلی خاتمی.»
دکتر مهرداد خوانساری دبیرکل سازمان موج سبز نیز در مطلبی چنین میگوید:‌ «به منظور جهت دادن و به ثمر رساندن تلاش‌ها و فداکاری های مردم ایران در سه دهه گذشته، برای دست یافتن به عدالت و آزادی، تنها، تحریم فعال انتخابات و بر شمردن عواقب وخیم سیاسی و اجتماعی شرکت در انتخابات، می‌تواند از جان گرفتن مجدد نظام و تشدید بحران وخیم اقتصادی و افزایش فشارهای اجتماعی در کشور همراه با تحریم های جدید و  احتمالا بروز جنگ خانمانسوز دیگری جلوگیری نماید. امروز این مسئولیت خطیر بعهده هر ایرانی وطن پرست می‌باشد تا با اطلاع رسانی های لازم در زمان باقیمانده به انتخابات، مانع از آن شوند تا مردم بی پناه ما یکبار دیگر بازیچه فریبکاری و صحنه سازی های تازه‌ حکومت شوند.»
این شرایط هرچند برتری‌هایی نظیر «یکدستی در تحریم انتخابات» را نصیب مخالفان حکومت ایران و به عبارتی «ما» کرده است اما باید بر این امر واقف بود اگر این مهم از شروط لازم است اما کافی نیست. چنانچه این دستاوردها با مقاومت و کنش فعال در عرصه‌های مدنی و سیاسی همراه نشود، چشم انداز روشنی را مقابل نیروهای آزادی‌خواه ترسیم نخواهد کرد. این پیشروی کم‌نظیردر پیوند با مقوله سازماندهی و رهبری و همچنین ارائه تحلیل‌های راهگشا میتواند سرآغاز فصل نوینی در مشارکت جمعی نیروهای آزادیخواه و تحول طلب ایران در راه برقراری دموکراسی و کرامت بشر باشد.

قدردانی «موج سبز» از مراجع معتبر دینی



موج سبز، مراتب سپاس و قدردانی خود را از مراجع تقلید مردمی و فهیم که با عدم شرکت در انتخابات فرمایشی مجلس نهم اسلامی، صدای زجر کشیده و ندای وامظلومای ملت ایران را شنیده و با این اقدام خود، دل مردم و شهدای راه آزادی را خرسند نمودند،‌اعلام میدارد.
این حمایت بی نظیر و تاریخی از مواضع آزادیخواهان ایران، بویژه در عمر ۳۳ ساله جمهوری اسلامی، مهر تاییدی است بر مبارزات فرا حزبی و فرا طیفی مردم ایران علیه استبداد.
موج سبز از مردم مبارز ایران می خواهد تا آنان نیز به سهم خود، با درک کامل از موقعیت خطیر و حساس مراجع معتبر دینی بخصوص در پی این حرکت شجاعانه، به هر نحو ممکن حمایت خویش را از حضرات آیات
  • آیة الله العظمی وحید خراسانی
  • آیة الله العظمی موسوی اردبیلی
  • آیة الله العظمی یوسف صانعی
  • آیة الله العظمی سید صادق شیرازی
  • آیة الله العظمی سید صادق روحانی
  • آیة الله العظمی سید موسی شبیری زنجانی
  • آیة الله اسدالله بیات زنجانی
  • آیة الله علی محمد دستغیب
  • بیت مرحوم آیة الله العظمی منتظری
اعلام و در مقابل حکومت قدار ولایت مطلقه فقیه از ایشان و راهشان که همان راه بازگشت دین به معنویت و اخلاق و دوری از حکومت می باشد ارج نهند، و نگذارند که نظام خودکامه حاکم بر کشورمان بتواند مانند گذشته دین  اسلام را همچنان بازیچه دست «رقاصان سیاست باز» که آبروی ایران و اسلام را در ۳۳ سال گذشته برده اند، بنماید.
بنیانگذار موج سبز
امیرحسین جهانشاهی
لندن، شنبه ۱۳ اسفندماه ۱۳۹۰ برابر با ۹ربیع الثانی۱۴۳۳

۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

پیام تبریک موج سبز به اصغر فرهادی برای دریافت جایزه اسکار

سازمان موج سبز  که ریاست ان را امیر حسین جهانشاهی به عهده دار،  به اصغر فرهادی کارگردان ایرانی که موفق شد جایزه اسکار را دریافت کند،تبریک گفت...

اصغر فرهادی، کارگردان پر آوازه کشورمان، بار دیگر نام ایران و ایرانی را بر قله های هنر جهان به اهتزاز در آورد و مایه سربلندی و سرافرازی میلیونها ایرانی گردید.
اصغر فرهای و هنرمندان این سرزمین، با هنر و خلاقیت خود، تلاش بی وقفه حکومت اسلامی برای نابودی هنر و تمدن این سرزمین و جدایی انداختن میان مردم ایران و مردم دیگر کشورها را نقش بر آب ساخته و پلی مستحکم میان فرهنگها و ارزشهای انسانی برپا نموده اند.
موج سبز، کسب این افتخار بزرگ را به آقای اصغر فرهادی و همکارانشان و همچنین ملت بزرگ ایران تبریک می گوید.

۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

گزارش جلسه در دفتر خامنه ای برای مهندسی انتخابات مجلس رژیم



گزارش جلسه در دفتر خامنه ای برای مهندسی انتخابات مجلس رژیم



تقلب انتخابات مجلس قبل از روز انتخابات

گزارش دریافتی از درون رژیم: در یک جلسه غیر علنی که اخیراً در دفتر رهبر جمهوری اسلامی تشکیل شده است، علی خامنه ای و پسر وی مجتبی همراه با فرماندهان ارشد سپاه پاسداران و سایر عوامل کلیدی در رژیم تصمیم گرفتند که مجددا مردم ایران را فریب دهند.
جدول زیر نشاندهنده نتایج انتخابات هفته آینده مجلس شورای اسلامی است که در پی تصمیمات رهبر و نزدیکان وی، قبل از برگزاری انتخابات دستکاری شده است.

احزاب و جبهه ها
درصد
محافظه کاران
جبهه متحد اصولگرایان
34.9
25.2
3.2
جبهه پایداری
جبهه ایستادگی – محسن رضائی
طرفداران احمدی نژاد
7.1
عوامل مستقل
جبهه های مختلف، اصلاح طلبان، حامیان سپاه پاسداران
1.14
احزاب اصلاح طلب
کارگزاران و طرفداران رفسنجانی
13.8
اقلیت های قومی
ارامنه (2)
کلدانیان و آشوری ها (1)
کلیمی ها (1) و زرتشتی ها (1)
5 کرسی ثابت -
1.7
درصد شرکت: 68

توطئه اصلی دستکاری کردن و تغییر نتایج انتخابات در جلسه ای که توسط رهبر هماهنگ شده بود، برنامه ریزی شده است. دلیل تصمیم خامنه ای مبنی بر جعل نتایج، هراس وی از این است که این انتخابات در یک دوره بسیار حساس از نظر رژیم صورت میگیرد و این هراس چهار دلیل دارد:
1. بحران سیاسی مترقبه بین حامیان رهبر و طرفداران احمدی نژاد در"جریان انحرافی".
2. ترس از پدیدار شدن مجدد اصلاح طلبان و عوامل مخالف دیگر.
3. هراس از شروع تظاهرات و عملیات خشونت آمیز همانند آنچه در سال 2011 گریبانگیر کشورهای عربی شد.
4. اضطراب از اعمال تحریمات اقتصادی و فشار بین المللی بر علیه جمهوری اسلامی.
علاوه بر این، خامنه ای و دیگر سران کشور، همگی نگرانی شدید خود را نسبت به تحریم کلان انتخابات که مشروعیت نظام و رهبر را زیر سئوال می برد ابراز نمودند و گفته اند که با توجه به این امر موفقیت قاطع در انتخابات امری حیاتی است.
خلاصه صورتجلسه این ملاقات فوق العاده بدین شرح است:
محل این جلسه: ¢¢¢¢¢¢¢¢¢¢
حاضرین: خامنه ای، مجتبی خامنه ای، علی لاریجانی (رئیس مجلس)، صادق لاریجانی (رئیس قوه قضائیه)،محمد جعفری (فرمانده سپاه پاسداران)، حجت الاسلام حسین طائب (فرمانده اطلاعات سپاه پاسداران)، سرتیپ محمد رضا نقدی (فرمانده بسیج) و وحید حقانیان (مشاور ویژه رهبر که در دستکاری نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 دست داشته است).
در ابتدای این جلسه، خامنه ای به حاضرین دستور داد که این جلسه قبل از هر مقوله به ابعاد سیاسی انتخابات مجلس و صرفاً پس از آن به سایرمسائل مطروحه، مانند امنیت داخلی قبل و بعد از انتخابات و در روز انتخابات، خواهد پرداخت.
خامنه ای همچنین گفت که وی چهار نکته نگران کننده راهبردی و سیاسی را در رابطه با انتخابات آتی شناسائی کرده است . اول اینکه اگر احمدی نژاد ، مشائی و سایر اعضای جریان موسوم به "جریان انحرافی" فکر میکنند که میتوانند در انتخابات مجلس به دستآوردی نایل شوند که ماندن آنها را در نهاد ریاست جمهوری در آینده تضمین کند، شکی نیست که کاملا اشتباه می کنند.
خامنه ای اضافه کرد که باید طوری به آنها فهماند که اتحاد و همسوئی در این دوره زمان امری حیاتی است. وی تاکید کرد که اگر اعضای جریان انحرافی این مهم را درک نمیکنند، آنها نیز جزئی از فاسدین بشمار می روند.
دومین نکته ای که به حاضرین گوشزد شد این بود که آنها نباید به هیچ وجه حتی برای یک لحظه به فعالیت جریان فتنه بی توجهی کنند و آنرا نادیده بگیرند. خامنه ای اضافه کرد که عوامل فاسد جریان فتنه با فراخواندن مردم به تحریم انتخابات و از بین بردن مشروعیت انقلاب هنوز در حال توطئه گری بر علیه انقلاب اسلامی هستند.
خامنه ای خاطر نشان کرد که موفقیت در انتخابات با مشارکت بالای مردم، به کشورهای غربی ثابت خواهد کرد که نظام کماکان قوی است. وی گفت که آن افغانی (معلوم نیست که منظورش به کي بود) همین یک هفته پیش به آنها ثابت کرده است که جریان فتنه هنوز خطرناک است و باید شدیداً مراقب آنها بود و نظام باید با همه امکاناتی که در اختیار دارد از سازماندهی مجدد آنها جلوگیری کند.
خامنه ای همچنین اظهار داشت که لازم به یادآوری نیست که دشمنان انقلاب بطور مستمر در مسائل داخلی دخالت میکنند و آنها از هر نوع اختلاف و نفاق در این انتخابات جهت برانگیختن خشونت و خونریزی بر علیه ما و ادامه آنچه در سال 1388 شروع کردند، استفاده خواهند کرد.
وی گفت که دشمنان با ناکامی سعی کرده اند که شورش در کشورهای عربی را بر علیه انقلاب اسلامی بکار بگیرند – و البته شورش برادران اسلامی بر ضد سران عرب که همانند شاه ایران فاسد بودند خود نشانگر این امر است ولی با این وجود این که این شورش ها نامنظم بوده ممکن است در ثبات ما تاثیرداشته باشد.
به گفته خامنه ای، چهارمین موردی که موجب نگرانی شدید وی میباشد تحریمات و سایر اقداماتی است که بر علیه نظام اتخاذ میشوند که منظور واقعی استکبار تسلط بر آینده کشور است.
وی گفت که شدت فشار بر روی جمهوری اسلامی در 32 سال اخیر بی سابقه است و او از این بیم دارد که در صورتیکه تدابیری اتخاذ نشود، انتخابات باعث تشدید این فشارها خواهد شد.
مجتبی خامنه ای نیز در این جلسه اعلام کرد که بی کفایتی برخی از نامزد ها باعث نگرانی شدید وی شده است (احتمالا وی به برخی از رقبای احمدی نژاد اشاره میکرد که در پی روند تایید صلاحیت توسط وزارت کشور رد صلاحیت شدند). اما خامنه ای گفت که شورای نگهبان می تواند وضعیت را سامان دهد.
خامنه ای سپس علی لاریجانی را بابت تلاشهایشان مبنی بر هماهنگ نمودن سودمند موارد با آیت الله جنتی (رئیس شورای نگهبان)، در جهت تضمین شایسته بودن فهرست نهائی نامزدها تحسین کرد. (به عبارت دیگر، تنظیم کردن آن بطوریکه از بدست آوردن قدرت بیش از حد اصلاح طلبان و یا همدستان احمدی نژاد جلوگیری شود).
علی لاریجانی با بازخواندن ورقی که پیش رو داشت گزارش داد که طبق اطلاعات حاصله از یک جمع بندی محرمانه که توسط وزارت اطلاعات صورت گرفته است، پیش بینی میشود که جبهه متحد اصولگرایان (که خود لاریجانی وابسته به آن است)، اکثر کرسی ها در مجلس آتی را بدست خواهد آورد، اما با تعداد آرای بسیار کمتر از آنچه میخواهند.
طبق ارزیابی وی، تعداد آرا برای جبهه حامیان دولت اسلامی، بیشتر از آنچه که قابل قبول آنها است، خواهد بود.
خامنه ای در ادامه گفت که احتمال بوجود آمدن یک پیوند سیاسی بین آنها (جبهه حامیان دولت اسلامی) و جریان فتنه در چارچوب یک ائتلاف در آینده گزینه ای است خطرناک و غیر قابل قبول.
صادق لاریجانی نیز گفت که این امر به منزله یک تهدید جدید است. وی پیشنهاد کرد که مشائی باید دستگیر شود و اظهار داشت که شواهد کافی برای تشکیل یک پرونده قضائی علیه وی که به زندانی کردن او برای مدت طولانی منتهی شود، در دست است.
خامنه ای نیز تاکید کرد که باید جریان انحرافی را تضعیف کنند و راه جریان فتنه را مسدود نمایند.
علی لاریجانی در ادامه سخننانش، از خامنه ای بابت مطرح نمودن مسئله اغتشاشات انتخابات سال 1388 تشکر کرد و گفت که جریان فتنه از سال 1388 تا بحال شدیدآ ضعیف شده است.
مجتبی خامنه ای وارد سخنان وی شد و گفت که طبق اطلاعاتی که توسط کوتولو (معلوم نیست منظورش که بود) به وی داده شده است، اشخاص مربوط به جریان فتنه بطور مستقل در انتخابات شرکت خواهند کرد و شورای نگهبان باید حرکات آنها را شدیدا تحت نظر قرار دهد تا مبارزه انتخاباتی آنها را خنثی کند.
حجت الاسلام طائب اظهار موافقت نموده و اضافه کرد که باید اطمینان خاطر حاصل نمود که اکثر کرسی ها در مجلس آتی بطور کلان در سلطه حامیان محافظه کار رهبر باشند تا بتوان دست جریان انحرافی و جریان فتنه و هر احدی را که شئون انقلاب و نظام و مقام رهبری را محترم نداند بطور قطعی خرد کرد.
جعفری نیز گفت که سپاه بسیاری از افراد خود را بعنوان نامزد های مستقل و یا بعنوان اعضای جبهه های سیاسی در انتخابات شرکت داده است.
وی افزود که آنها باید تعداد کرسی هایشان را در مجلس حداقل به میزان 30 تا 40 درصد افزایش دهند.
طائب تاکید کرد که تا آنجایی که ممکن است این کار ساکت و مخفیانه انجام می شود و خامنه ای این سخنان را تایید نمود.
خامنه ای سپس دستور داد که این انتخابات باید به بهترین نحو به نفع ولایت فقیه تمام شود و افزود که جبهه متحد اصولگرایان قسمت اعظم کرسی های مجلس را از آن خود خواهد کرد، اما باید توجه داشت که این تعداد بیش از 40 درصد نباشد بلکه شاید هم کمی کمتر، اگر نه این امر ممکن است مشروعیت این انتخابات را از نظر مردم تحت سوال قرار دهد و منجر به تظاهرات و خشونتی شود که باید از آن جلوگیری کرد.
صادق لاریجانی شک و تردید خود را نسبت به جبهه پایداری ابراز کرده و گفت که با اینکه این جبهه راه خود را ترک کرده است، با این حال نباید به آن اعتماد کرد (این جبهه شامل حامیان قبلی احمدی نژاد است).
مجتبی خامنه ای ادعا داشت که دستکاری با این ارقام خطرناک است و در هر صورت آنها بخاطر مخالفت شان با احمدی نژاد میتوانند در مجلس آتی مفید از آب درآیند. وی پیشنهاد کرد که به آنها این امکان داده شود که با حدود یک ربع کرسی ها، به دومین حزب بزرگ تبدیل شوند. خامنه ای این سخنان را تائید کرد.
جعفری گزارش داد که جریان فتنه تلاشهای خود را مبنی بر تحریم کلان انتخابات متمرکز خواهد نمود و این امکان وجود دارد که تعداد بسیاری از مردم از خانه هایشان بیرون نیایند و این نکته درست به اظهارات خامنه ای که این مسئله را تهدیدی جدی برای مشروعیت نظام اسلامی می دانست، مربوط میشود.
طائب گفت که مقوله درصد پایین شرکت کنندگان در انتخابات موجب نگرانی دائمی او نیز هست و این مسئله ای نیست که به آسانی حل شود. وی افزود که هر چقدر کمتر مردم در خیابانها باشند نظم و آرامش در خیابانها بهتر حفظ خواهد شد. نقدی اظهار موافقت کرد.
حقانیان سخنان وی را قطع کرد و اظهار داشت که نیروی انتظامی قادر به سرکوب تطاهرات اعتراضی هست و این وظیفه آنهاست و اعتراضات معدود بهتر از سکوت انبوه مردم است.
صادق لاریجانی تاکید کرد که مهمترین کار ترغیب مردم است که راهی صندوق های رای شوند واز هر نوع تحریم جدی جلوگیری شود.
مجتبی خامنه ای موافقت کرد و گفت که بسیار مهم است که در این مورد اطمینان کامل حاصل شود و واقعیت مهم نیست، مهم این است که نتایج رسمی بهتر از سال 1387 و نزدیک 70 درصد باشد و حتی 66 درصد نیز به منزله دستآورد ما خواهد بود. خامنه ای این سخنان را تایید نمود.
جعفری به خامنه ای قول شرف داد که هر کاری که از دستش برآید برای تضمین این امر انجام بدهد و گفت که خوب مواظب اقدامات وزارت کشور باشند بطوری که اشخاصی که آرا را میشمارند در اعلام نتایح نهائی انتخابات هیچ مشکلی ایجاد نکنند.



۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

نظرات دکتر مهرداد خوانساری در ارتباط با کنگره ای که از سوی مرکز بین‌المللی "اولاف پالمه" برگزار شد



در ارتباط با نشست استکهلم، سئوالاتی، بخصوص پس از نوشته کوتاهی که در رابطه با برگزاری هر نوع کنگره ملی انتشار دادم، از من شده است که از این طریق به آن‌ها پاسخ می دهم.
نشست استکهلم ماموریتش را صرفاً در قالب یک گردهم آئی برای در میان گذاشتن مسائل جاری و بحث پیرامون پیدا کردن راه حل‌های مناسب قلمداد ساخته است. بدیهی است که اینگونه گردهمایی ها را نمی‌توان هرگز مورد نکوهش قرار داد و یا به این علت که دعوت از همه فعالان سیاسی صورت نگرفته است را باب طرح اعتراضات بی‌اساس نمود.
بحث اکادمیک پیرامون مسائل مهم مملکتی توسط بخشی از فعالان و صاحب نظران سیاسی که دارای دیدگاه‌های مختلف می‌باشند با تلاش برای پر کردن خلاء رهبری که باید با همت آن نیروهایی که حداقل توافق پیرامون شیوه پیشبرد مبارزات علیه جمهوری اسلامی را دارند  به این معنی که یا خواستار ادامه شیوه اصلاحات هستند و یا اینکه راهی جز ساختارشکنی را دیگر نمی بینند، متفاوت می‌باشد .
بدین ترتیب، ایجاد هیاهو پیرامون این جلسه در ارتباط با افراد دعوت شده و نحوه برگزاری جلسات، که حق مسلم برگزارکنندگان جلسه می‌باشد، امری بی مورد است، بویژه به این لحاظ که برگزارکنندگان با توجه به حساسیت اوضاع، خودشان به این نتیجه رسیده‌اند که اهمیت نشست را بیش از آنچه که بوده قلمداد ننمایند. 

نظرات دکتر مهرداد خوانساری در ارتباط با کنگره ای که از سوی مرکز بین‌المللی "اولاف پالمه" برگزار شد


در ارتباط با نشست استکهلم، سئوالاتی، بخصوص پس از نوشته کوتاهی که در رابطه با برگزاری هر نوع کنگره ملی انتشار دادم، از من شده است که از این طریق به آن‌ها پاسخ می دهم.
نشست استکهلم ماموریتش را صرفاً در قالب یک گردهم آئی برای در میان گذاشتن مسائل جاری و بحث پیرامون پیدا کردن راه حل‌های مناسب قلمداد ساخته است. بدیهی است که اینگونه گردهمایی ها را نمی‌توان هرگز مورد نکوهش قرار داد و یا به این علت که دعوت از همه فعالان سیاسی صورت نگرفته است را باب طرح اعتراضات بی‌اساس نمود.
بحث اکادمیک پیرامون مسائل مهم مملکتی توسط بخشی از فعالان و صاحب نظران سیاسی که دارای دیدگاه‌های مختلف می‌باشند با تلاش برای پر کردن خلاء رهبری که باید با همت آن نیروهایی که حداقل توافق پیرامون شیوه پیشبرد مبارزات علیه جمهوری اسلامی را دارند  به این معنی که یا خواستار ادامه شیوه اصلاحات هستند و یا اینکه راهی جز ساختارشکنی را دیگر نمی بینند، متفاوت می‌باشد .
بدین ترتیب، ایجاد هیاهو پیرامون این جلسه در ارتباط با افراد دعوت شده و نحوه برگزاری جلسات، که حق مسلم برگزارکنندگان جلسه می‌باشد، امری بی مورد است، بویژه به این لحاظ که برگزارکنندگان با توجه به حساسیت اوضاع، خودشان به این نتیجه رسیده‌اند که اهمیت نشست را بیش از آنچه که بوده قلمداد ننمایند. 

۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

پناهجویان ترکیه، سرمایه خاموش جنبش‌های تحول طلب


موج سبز:‌ پناهندگی نه تنها برای کشورهایی که خود را به نوعی توسعه‌یافته و پیشرفته قلمداد می‌کنند، بلکه برای سایر جوامع نیز این امر «پدیده» و «مسئله» است. مطابق آخرین گزارش سالانه کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل (۲۰۱۰)، ۴۳ میلیون نفر، تنها در کشوهای خودشان به سبب جنگ و عوامل دیگر، آواره و پناهجواند که بیش از نیمی از آن‌ها نیز کودکند. پاکستان با ۷/ ۱میلیون پناهنده و ایران و سوریه نیز هر یک با بیش از یک میلیون، بیشترین پناهندگان جهان را به خود اختصاص داده‌اند.
در ادامه این روند از تابستان ۲۰۰۹ موجی تازه از پناهجویان ایرانی راهی ترکیه شدند که توجه بسیاری از رسانه‌ها و فعالان حقوق بشر به وضعیت آنها جلب شد. کار‌شناسان معتقدند، موج مهاجرت قانونی و غیرقانونی ایرانیان از کشور در دو سال گذشته از پر شمارترین مهاجرت های پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ است. این موج در پی برخوردهای خشونت‌بار در ایران با به‌ویژه فعالان سیاسی و روزنامه‌نگاران پدید آمد اما در این بین، پناهجویان دیگری نیز هستند که پیش از رویدادهای سال ۲۰۰۹، از بیم امنیت خود به ترکیه گریخته‌اند و هنوز هم موفق به دریافت پاسخ مثبت از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل نشده‌اند.
به طور کلی در ۳۲ سال گذشته، دست کم، با سه موج مهاجرت اجباری ایرانیان مواجه بوده‌ایم. دولت انقلابی ایران در سال‌های نخست حکومت اسلامی بسیاری از فعالان سیاسی، وابستگان رژیم شاهنشاهی، سران ارتش، سرمایه‌داران، بهاییان و هنرمندان را در شرایطی خاص به ترک کشور مجبور کرد. دومین موج مهاجرت اجباری ایرانیان در طول دهه شصت خورشیدی و به دلیل جنگ ایران و عراق و نیز سرکوب مخالفان سیاسی و دگراندیشان اتفاق افتاد. سومین موج مهاجرت نیز به سال‌های اخیر برمی‌گردد که شرایط پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیر بسیاری از فعالان روزنامه‌نگاران و حتی شهروندان عادی را به مهاجرت وادار کرد.
هرچند آمار دقیقی از تعداد پناهجویان ایرانی در ترکیه در دسترس نیست اما تخمین زده میشود بیش از ۴ هزار پناهجوی ایرانی در حال حاضر ساکن شهرهای مختلف ترکیه باشند. در این میان شهر وان، با ۳۸۰هزار نفر جمعیت، در نزدیکی مرز ایران، یکی از مراکز مهم ترکیه برای نگهداری پناهجویان محسوب می‌شود و پناهجویان ایرانی و افغانی بیشترین شمار این طیف را تشکیل می‌دهند. این شهر اولین جایی است که پناه‌جویان ایرانی پس از ورود به ترکیه در آنجا خود را به دفتر پناهندگان سازمان ملل معرفی می‌کنند و گاه تا سال‌ها در آنجا می‌مانند تا پس از پذیرفته شدن درخواستشان، شرایط انتقال آنان به یک کشور امن اروپایی فراهم شود.
گزارشگر موج سبز در همین رابطه با یکی از پناهجویان ساکن در این شهر گفت و گویی انجام داده که در ادامه میخوانید. «محمد» میگوید مشکلات مالی در واقع آخرین نیاز پناهجویان در این شهر است و بر این باور است که پناهجویان سیاسی در ترکیه سرمایه ی عظیمی برای جنبش های تحول‌ طلب به حساب می‌آیند که چنانچه به خوبی از توانائی آنها بهره گرفته شود میتوانند در مواردی موثر باشند:
موج سبز:‌ به چه دلیلی و چه زمانی وارد ترکیه شدید؟
محمد: اوایل مهر ماه ۹۰ از سوی دادگاه احضار شدم. با پیگیری هایی که کردم و خبرهای واصله از تیم بازجویی، پس از هماهنگی با دوستان خارج از کشور، برای پیشگیری از حبس طولانی و ادامه فعالیت ها ازایران خارج شده و به ترکیه آمدم.
مدت زمان رسیدگی به امور پناهجویان در ترکیه به طور میانگین چند ماه است؟
به عوامل متعددی وابسته است، اما اگر بصورت عادی و بدون مشکل پیش رود حدود یک و نیم سال را میهمان ترکیه خواهیم بود.
در این مدت مهمترین مشکلات پیش روی پناهجویان چه عواملی هستند؟
هزینه زندگی (حدوداً یک و نیم برابر ایران)، عدم مجوز کار، نبود امکانات توانمند سازی پناهجو از قبیل آموزش زبان، مشکلات روحی پناهجویان که همگی زخم خورده و رنج کشیده از حاکمیت ایران هستند و نیز نبود سرپرستی مشخص جهت ساماندهی به برنامه ها نیز دلیلی است تا حرکات خودجوش پناهجویان در راستای حل مشکلات فوق دچار سوء تفاهم شده و عمدتاً رها شود.
آیا تا به حال شاهد بوده اید که پناهجویی از مشکلات به تنگ آمده و به ایران بازگشته باشد؟
بنده ندیده ام که کسی برگردد اما بارها شنیده ام که از این وضعیت به تنگ آمده و آرزوی بازگشت کرده اند اما بدلیل خطر بازگشت این آرزو را بسیار پرهزینه و خطرناک می دانند.
به طور تخمینی فکر می کنید چند درصد از پناهندگان در ترکیه فعالیت سیاسی یا اجتماعی دارند؟
در ابتدا این نکته قابل ذکر است که طبق مشاهدات بنده، فعالیت سیاسی یا اجتماعی مناسبی طرح ریزی و مقدمه چینی نشده است لذا مشارکت پناهجویان در فعالیت های اجتماعی یا سیاسی موجود به ۱۰ درصد هم نمی رسد البته آن هم در شهرهای کوچک. در مواقعی که این فعالیت نیاز به خروج از شهر و صرف هزینه دارد (مانند تجمع در پایتخت) این رقم به مراتب کمتر نیز می شود، شاید در حدود ۲-۳ درصد. در شهرهای بزرگ بدلیل پراکندگی جمعیت، درصد فعالان بسیار کمتر است و شاید در شرایط عادی از حدود دو سه درصد فراتر نرود.
دلیل این کم تحرکی چیست؟
مشکلات بسیاری وجود دارد. از عدم تعادل روحی و اخلاقی پناهجویان برای پذیرش مشکلات فعالیت جمعی گرفته، تا ترس از برخورد از سوی پلیس یا برخوردهای سرد مردم ترکیه و مشکلات مالی و مشغله کاری و نگاه مذهبی مخالف سیاست و ترس از آزار خانواده در ایران و مشکلات روحی و افسردگی و حتی تردید در اثرگذاری فعالیت ها.
به نظر شما چگونه می توان بخش خاموش پناهجویان حاضر در ترکیه را به فعالیت های سیاسی یا اجتماعی ترغیب کرد و اصولا فکر می کنید این امر چقدر ضرورت دارد؟
صد البته ضروری است. ما در یک قدمی ایران هستیم، رفت و آمد بسیاری بین ترکیه و ایران هست و به همین نسبت اثرگیری و اثرگذاری بسیاری نیز ممکن است. اکثریت ما تازه از ایران خارج شده ایم، چگونه از مردمی که زیر فشار حاکمیتند انتظار داریم جان خود را کف دست بگیرند و خودمان به دلایل بسیار ضعیف کنار بنشینیم، ضمناً همگی از جور حاکمیت مجبور به کوچ شده ایم، خائنانه است که فقط به دنبال عافیت خود باشیم.
در خصوص فعالیت کم فروغ، بنده فکر می کنم این همان دردیست که در داخل ایران نیز به آن دچاریم و آن به چشم نیامدن اثر فعالیت هاست، اگر جمع در هر زمینه ای اثرگذاری خود را نشان دهد، خود سبب رشد فعالیت در زمینه های دیگر نیز خواهد شد و برای اثرگذاری و نمایش موفقیت فعالیت ها نیاز به برنامه ریزی صحیح وجود دارد. ضمناً ما باید بخشی از توان خود را صرف رفع مشکلات پناهجویان کنیم تا هر کسی به درد خود در گوشه ای مشغول نشود. در زمینه های مختلف اقدامات گوناگونی در گذشته و حال بوده و هست، اما پروسه جذب و توجیه به درستی طرح ریزی نشده است، چنانکه بنده از اولین روزهای ورودم آمادگی و حتی تشنگی خود برای فعالیت را در جمله ی این زمینه ها ابراز کرده ام، اما همچنان باید هر گروه و دسته ای را کشف و با اصرار به آن ورود و با آنها همکاری کنم، گویی قرار نیست همه مشارکت کنند و در جریان موفقیت ها نیز باشند و بعضاً با رفتن برخی از افراد از ترکیه به کشور ثالث، فعالیت های گروه نیز پایان می یابد.
رابطه ی پناهجویان با یکدیگر چگونه است؟ آیا اتحاد و اعتماد قابل ملاحضه ای میان آنان وجود دارد؟
متاسفانه بسیاری از ما مرز بین همکاری و اعتماد را به درستی نمی دانیم، برخی به سرعت جذب یکدیگر شده و تقریباً به همان سرعت نیز با بروز اختلافی از یکدیگر نهایت فاصله را می گیرند. برخی نیز از ترس زخم خوردن نگاهی فوق العاده امنیتی و بی اعتمادانه داریم. هنوز الفبای دموکراسی و احترام به حقوق یکدیگر را به خوبی فرا نگرفته ایم و در نهایت کمتر رابطه ای پیدا می کنیم که با رعایت اصول در جهت یک کار گروهی ماندگار پیش برود.
نگاه مردم ترکیه درباره ی پناهندگان ایرانی چگونه است؟ آیا در مورد مسایل جاری ایران آگاهی دارند؟
بسیاری از مردم ترکیه پناهجویان را در سودای زندگی در غرب می بینند. اغلب با باوری ناقص و غلط ایران را یگانه مبارز در برابر امپریالیسم و اسرائیل می دانند و غالباً هم پیرامون فجایع جاری در ایران اظهار بی اطلاعی کرده و دیدگاه خود را ناشی از نگاه از بیرون و با اطلاعات مختصر عنوان می کنند. به طور کلی می توان گفت که حتی فعالان حقوق بشریشان نیز درک صحیحی از فضای ایران ندارند.
آیا پناهجویان اقدامی برای رفع این عدم آگاهی انجام می دهند؟
حقیقت ماجرا این است که بنده علیرغم اصرار به ضرورت تغییر نگاه عمومی مردم ترکیه، تلاشی جدی را در این راستا از دوستان پناهجو ندیده ام، علت این امر را نیز غفلت فعالان از این نکته مهم می دانم. چون ادعای علم سیاسی ندارم نمی گویم ضعف علمی اما به شخصه فکر می کنم نکته مهمی است که نادیده گرفته شده است. چرا که همین گنگی مردم ترکیه در مواجهه با اقدامات اجتماعی یا سیاسی پناهجویان عاملی بازدارنده است. در حالیکه گرفتن کوچکترین تایید یا حمایتی از سوی مردم یا نهادهای اجتماعی یا سیاسی ترکیه به معنای شنیده شدن صدای مردم ایران است و روحیه ای چندین برابر به فعالان خواهد داد.
آیا چنانچه پناهجویان ایرانی در مدت زمان حضور در ترکیه خواهان فعالیت سیاسی بر علیه حکومت ایران باشند، دولت ترکیه مانع آنان خواهد بود؟
البته در خصوص فعالیت سیاسی طبیعی است که از فعالیت سیاسی پناهجویان خشنود نیست، حتی تذکراتی را به فعالین جدی می دهد اما برخورد شدیدی مشاهده نکرده ام. دولت ترکیه اگر بداند که با کمی سخت گیری پلیس شما عقب خواهید نشست از این کار دریغ نخواهد کرد، اما مجوز تجمعات و فعالیت ها با رعایت موازین مورد نظر پلیس داده می شود یا حداقل بنده موردی خلاف این نشنیده ام.
رابطه ی پناهندگان با نهادها و سازمان های بین المللی حقوق بشری در ترکیه چگونه است؟ به طور مثال آیا پناهجویان فعال در ترکیه با سازمانی همچون عفو بین الملل همکاری می کنند؟
معمولاً رابطه ی جدیدی ایجاد نشده، دوستانی که از قبل با نهادهای بین المللی مرتبط بوده اند بدون بسط آن به شرایط موجود در ترکیه بصورت انفرادی ارتباط خود را ادامه می دهند. اخیراً از سوی چند تن از دوستان ارتباطات اندکی با چند نهاد حقوق بشری ایجاد شده که بدلیل کمبود نفرات حکایت جهنم ایرانی است که یک روز قیف نیست و یک روز قیر و همینطور در روزهای دیگر!
نقش رسانه های فارسی زبان خارج از کشور درقبال پوشش امور پناهجویان ایرانی در ترکیه را چگونه ارزیابی می کنید؟
جز در موارد خاصی همچون زلزله ی شهر وان و دیپورت (آن هم نه خطر دیپورت بلکه انجام آن) و اعتصاب یا اعتراض شدید، چیز دیگری ندیده ام. البته معدود جمعیت های حمایت از پناهجویان در حد فعالیت در فضای اینترنت وجود دارند.
خواسته ی شما از احزاب یا شخصیت های سیاسی در قبال پناهجویان ساکن ترکیه چیست؟
بنده در ابتدا عرض می کنم آخرین چیزی که پناهجویان نیاز دارند پول است. این جمعیت پناهجو سرمایه بزرگی است. نه تنها این پتانسیل، که فعالان یا هواداران تشنه ی برنامه ریزی در داخل ایران سرمایه ی بزرگی به شمار می روند و کمی ارتباط و کمک به برنامه ریزی امور، مطمئناً فوران فعالیت و موفقیت را در پی خواهد داشت. صاحبنظران و اندیشمندان غفلت کرده اند و این بخشودنی نیست. بنده متاسفانه طی ارتباطاتی که داشته ام در حد علم کم خود نیز ضعف علمی مشهودی را در امور مختلف از شخصیت های نامدار مبارزه دیده ام که قطعا با کنار هم قرار دادن تخصص ها و تجربیات قابل رفع است. اینکه چرا برای نقایصی که بسیار آشکار است چاره ای اندیشیده نمی شود، واقعاً جای تعجب دارد. بسیاری از نام ها باعث افزایش اعتبار گروهها و سازمان ها شده و به تصمیمات گروه اطمینان برای اجرا می دهند، چه ایرادی دارد که فلان صاحب نظر دورادور با گروه های فعال هم اندیشی کند؟ بنده عرضم این است که همه در برابر هزینه هایی که ثانیه به ثانیه در ایران و خارج از ایران در حال پرداخت از کیسه ی جان و روح و مال مردم است مسئولیم. تشنگی را می بینیم، نباید بنشینیم تا تشنه سراغ آب زلال و سالم بیاید، آنکه علم و توانش را دارد باید طبیب دوّار باشد، پیامبری کند و نه مرید و مراد بازی که بیایند و بپرسند تا ما بگوییم.
منبع خبر؛سایت موج سبز

۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

سال ۲۰۱۲ میلادی: آیا نوبت شکوفائی «بهار ایران» رسیده است؟ دکتر مهرداد خوانساری


مهرداد خوانساری
دبیرکل سازمان موج سبز
مدت زمان زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی سپری نشده بود که اغلب نخبگان، حتی آنهائی که سوار بر عبای خمینی به قدرت راه پیدا کرده بودند و مشاغل اصلی مملکت را تحت تصدی داشتند، به ماهیت واقعی فاجعه ای که با مشارکت یکایکشان به ملت ایران تحمیل گردیده بود، پی برده و نگران مسیر اجتناب ناپذیری بودند که علائم ناخوشایند آن از همان زمان قابل پیش بینی بود.
ولی آن هیجان و تب عظیمی که کشور را دراثر مشارکت و تبلیغات افرادیکه چاره ای جز اجبار تمکین به هر اراده خمینی در آنزمان نداشتند، شرایطی را فراهم آورده بود که سرنوشت بیشتر این نخبگان، ناخوداگاه اسیر شرایطی بود که تنها در دست آن دسته کسانی قرار داشت که با زیرکی و ترفند، صرفا خواستار پیاده کردن افکار و دیدگاه های آیت الله خمینی در چارچوب سیستمی بودند که تاکنون بیش از ۲۰ سال پس از مرگ او، دوام پیدا کرده است.
اغلب همان نخبگان، بویژه آنهائی که امروز در قید حیات هستند و صادقانه از رویدادهای آنزمان صحبت میکنند، یادآور می شوند که از همان ابتدای امر که کار تشکیل مجلس موسسان به مجلس خبرگان کشیده شد و فلسفه فکری خمینی بعنوان اصل محوری، در قانون اساسی جدید کشور تحمیل شد، شک و تردید آنها به نیات باطنی خمینی جدیت بیشتر پیدا کرد، تا جائیکه حتی اعتراضاتی هم،‌ نسبت به صحنه سازی های خمینی صورت گرفت که در نهایت با اخم و ترشروئی امام خودساخته همگی آنها مواجه گردید و بکلی خاموش و بی اثر ماند. در این راستا بیاد دارم که دیری از خروج آقای حسن نزیه از ایران نگذشته بود که ایشان داستان سفر مرحوم بازرگان به قم برای دیدن خمینی و اعتراض ایشان و بیشتر اعضای کابینه را نسبت به عملکرد مجلس خبرگان و مندرجات غیر قابل تصور قانون اساسی جمهوری اسلامی که درآن اصل حاکمیت مردم اصلا مطرح نمی بود، را برای من تعریف کردند و گفتند که چگونه خمینی با بی اعتنائی کامل اعتراضات اولین نخست وزیر بعد از انقلاب و کابینه اش را نادیده گرفت و کوچکترین توجهی به الگوهائی که قرار بود در پی انقلاب، با سرنوشت مردم ایران گره بخورد، نکرد.
جالب اینکه علیرغم تمام اعتراضات، بیشتراین نخبگان سیاسی دوران اول پس از انقلاب  و بسیاری از جانشینان جوانتر آنها کماکان آماده ایستادن در مقابل کسانی که همه آنها و بیشتر مردم ایران را فریب داده بودند، و مقاومت در برابر آنچه که به اعتقاد خودشان هم غلط بود و سرنوشت مردم و مملکت را به ناکجا آباد می کشاند، را نداشتند. بیشتر آنهائی هم که ماندند و یا در آن سیستم حکومتی پرورش پیدا کردند و در سنوات اخیر بعلت مخالفت با احمدی نژاد و پشتیبانی از موسوی یا کروبی ناچار به ترک وطن شده اند، گوئی تازه فرمول دمکراسی را کشف کرده و بعد از سی سال با این کشف و نوآوری،‌ مقوله آزادیخواهی و مردمسالاری را برای مردم ایران (آنهم البته در خارج از کشور) به ارمغان آورده اند!
گرچه همه میدانند که مبارزه علیه فاشیزم مذهبی با اصلاحات دوم خرداد آغاز نشد و این مبارزه توسط وطن پرستان بسیاری از قبیل شاپور بختیار و خیلی های دیگر که جانشان را فدای ایران نمودند سالها قبل از آن شروع شده بود و به همین لحاظ ادعا های خیلی از مبارزان تازه از راه رسیده نمی تواند درست باشد، ولی این موضوعی نیست که بحث امروزی ما را به خود اختصاص دهد. همینقدر که این موضوع به صراحت مطرح شود، این مردم عادی هستند که در نهایت تصمیم خود را در رابطه با خیلی مسائل مهم و غیر قابل انکار از قبیل ایستادگی و مقاومت در بدترین شرایط، قدمت مبارزه و فداکاری، ‌تحمل از دست دادن تمام امکانات مادی و معنوی در مملکت، رنج و تحمل دوری دراز مدت از خانواده و وطن و نهایتا اعتقاد بی شائبه و استقامت بدون وقفه در مقابل مقوله ولایت فقیه و نوع «مطلقه» آن، خواهند گرفت.
درک واقعیات و ایستادن در زمانی که اکثریت مدعیان امروزی به هر دلیلی آمادگی رها کردن موقعیت های خود در حاکمیت را نداشتند، بدان معنی نمی باشد که مبارزه با جمهوری اسلامی دارای سرقفلی است که باید الزاما متعلق به کسانی باشد که زودتر وارد پنجه نرم کردن با حکومت استبدادی جمهوری اسلامی شده اند. ولی شاید مردم پس از ۳۲ سال تجربیات تلخ که هر روز با فشارهای جدید و طاقت فرسای داخلی و خارجی روبرو گردیده اند، در شرایطی باز و آرام دیگر امید و اعتقادی به نوید های فریبنده این و آن که با مقولاتی چون «استحاله» و «اصلاحات» مردم را بویژه در ۲۰ سال گذشته از چاله عازم به چاه نموده و امروز نیز بجای به وجود آوردن شرایط لازم برای ساختار شکنی های رهائی بخش، همواره صحبت از اجرای صحیح قانون اساسی جمهوری اسلامی می نمایند و یا اینکه بازهم، بنوعی توجه مردم را به عواقب احتمالا تغییر دهنده انتخابات مجلس نهم جلب میکنند، ندارند.
این بندنافی است که باید بریده شود تا همگی به این نتیجه برسند که راهی جز ساختار شکنی برای اعاده حیثیت ایران و ایرانی و تامین منافع ملی کشورمان و جلوگیری از عواقب به مراتب ناگوارتر از تجربیات گذشته و بویژه جنگ خانمانسوز ایران و عراق، ‌وجود ندارد. امروز این مقوله باید با شجاعت با مردم در میان گذاشته شود و مهمتر آنکه باید مردم را قانع نمود، تا آمادگی پرداختن کامل بهای تامین این هدف را داشته باشند.
اینجاست که مقوله رهبری، خارج از تعارف و فارغ از هر نوع بیم یا هراس از هرگونه حمله یا تهاجم احتمالی در پی اعلام نظریات و راهکار های تعیین کننده سیاسی، مطرح میگردد و رهبر بالفعل آن کسی است که با صراحت و قاطعیت تمام این واقعیات را مطرح نماید و سپس حملات و ضربات را تحمل کند و در راستای پیاده کردن سیاست های اعلام شده اش، ‌خم به ابرو نیآورد و تلاشش را برای متقاعد ساختن توده ها به پیش ببرد.
در آواخر سال ۱۹۴۲ میلادی و در پی شکست های تعیین کننده ای که از سوی متفقین بر نیروهای آلمان نازی در آفریقای شمالی (آلامین) و روسیه (استالینگراد) وارد آمد، ‌جریان جنگ جهانی دوم وارد مرحله تازه ای گردید و برای اولین بار از زمان آغاز جنگ در سپتامبر ۱۹۳۹، واقعیت تازه ای مشخص شد که پاشنه کار بر اساس پایه دیگری خواهد چرخید و متفقین که تا آنزمان در حالت تدافعی قرار داشتند، از آن پس با روحیه و اتکاء بنفس بازیافته ای، آلمان نازی را در ابتدا وادار به عقب نشینی و نهایتا مجبور به تسلیم و اضمحلال کامل کردند. آنزمان، در پاسخ به این سئوال که با توجه به دست آورد های شوروی و ورود قریب الوقوع نیروهای عظیم آمریکائی به صحنه نبرد در اروپا، زمانبندی پایان مخاصمات را چگونه تخمین میزند، وینستون چرچیل، نخست وزیر  بریتانیا که کشورش را در مشکلترین اوقات سالهای آغازین جنگ رهبری کرده بود، ‌چنین گفت: “ما اینک در مرحله پایان و یا حتی آغاز پایان قرار نداریم ولی اوضاع و احوال کنونی ر ا می توان تحت عنوان «پایان آغاز» توجیه و قلمداد کرد.” این اظهارات چرچیل که در حدود ۱۸ ماه قبل از سقوط رژیم هیتلر در آلمان بیان شد، احتمالا تا حدود بسیار زیادی وصف الحال سرانجامی است که در انتظار جمهوری اسلامی و نیروهای مبارز آزادیبخش در کشورمان می باشد. زیرا بعقیده من آن مرحله «پایان آغاز» که چرچیل صحبت آنرا کرده بود،‌ در کشور ما با آغاز تظاهرات باشکوه و آرام میلیونها ایرانی معترض و بستوه آمده از ظلم و بیداد سالهای گذشته و بی اعتنائی رژیم خودکامه، در پی انتخابات صوری ۲۲ خرداد ماه ۱۳۸۸ آغاز گردید و با افزایش تدریجی فشارهای داخلی، ‌منطقه ای و بین المللی بسوی همان سرانجامی که در انتظار آلمان هیتلری بود به پیش میرود. ولی همانطور که آلمان نازی تا روزهای آخر با اختراع و بکارگرفتن جنگ افزار های جدید و پیشرفته (و بویژه سلاح های هسته ای) همواره در تلاش و تکاپو برای حفظ و استمرار حکومت بود،‌رژیم ایران هم به هر در و پیکری میزند و آمادگی بکار گرفتن هر ترفند و حیله ای به منظور خام کردن مردم و ادامه حکومت نکبت بار خود را دارد.
علاوه بر تلاش سردمداران کشور برای دست یافتن به سلاح های هسته ای که به باور آنان تنها «بیمه عمر»‌ رژیم بوده و مقوله درگیری نظامی با این و آن را در هر شرایط برای همیشه از میان بر خواهد داشت، مسئولین حکومت امروز با زیرکی خاصی در شرف پیاده کردن ترفند جدیدی برای اغفال افکار عمومی در کشورمان هستند که بعلت فقدان رهبری موثر و قاطع در صفوف مخالفین، می تواند مراحل نهائی سقوط نظام را به درازا بکشاند.
نظام تحلیل رفته “ولایت فقیه” که در دو سال و نیم گذشته بی شرمانه از هیچ اقدام ضد مردمی، ‌اعم از بازداشت، شکنجه و جنایت علیه جوانان و شهروندانی که مرتکب کوچکترین عملکردی جز تلاش صلح جویانه و آرام به منظور‌ دست یافتن به حقوق انسانی خود نشده اند، امروز در اوضاع و احوالی که منطقه خاورمیانه،‌ با الهام از ایستادگی شجاعانه ایرانیان خسته و بستوه آمده، در شرف دست و پنجه نرم کردن با بزرگترین تحولات تاریخی چند صد ساله اش می باشد،‌ در این تفکر است که با فریب و نیرنگ و استفاده از وسائل عظیم ارتباط جمعی در کشور، «اپوزیسیون» خودی خود را از میان ائتلاف ضد مردمی خامنه ای ـ احمدی نژاد که مسبب اصلی بروز خشم آشکار و بی شائبه مردم بوده است، اختراع و به خورد مردم، به تصور آنها خام و قابل نفوذ، بدهد.
متاسفانه، شرایط در درون کشور طوری است که مردم بی پناه و مستاصل نیز تاحدودی تحت تاثیر اینگونه ترفند ها قرار میگیرند و بطور مثال در حملاتی که از سوی جناح خامنه ای علیه جریان “انحرافی” صورت میگیرد، ‌ناخوداگاه در بعضی اوقات این تصور غلط و نگران کننده به وجود میاید که مثلا فردی چون اسفندیار رحیم مشائی واقعا مدافع «مکتب ایرانی در مقابل مکتب اسلامی» بوده و یا اینکه عناصر منتسب به محمود احمدی نژاد که پشت پرده در تلاش چندین ساله برای سازش با آمریکا  (صرفا به لحاظ چیره شدن بر رقبا و دیگر مدعیان قدرت) بوده، بر خلاف رهبر و اطرافیانش، نه طالب حمله به سفارت انگلیس بوده و نه خواستار تهدیداتی از قبیل بستن تنگه هرمز می باشند. سناریوی جدید به گونه ای شکل گرفته که احساسات مردم عادی بسمتی سوق پیدا کند که اعتراضاتشان به سیاست های مخرب دارو دسته خامنه ای که همواره منافع ملی ایران را فدای منافع صنفی خود نموده اند، در انتخابات آتی مجلس به سوی طرفداران کسانی باشد که تقلب آشکار و غیر قابل انکارشان در نمایش انتخاباتی سال ۸۸ شهره آفاق بوده است! این نیز در حالی است که نخبگان درونمرزی ما  کماکان خواستار اجرای صحیح قانون اساسی «نه یک لغت کم و نه یک لغت بیش» هستند!
اینجاست که یکبار دیگر قاطعیت به معنی واقعی، صلاحیت افراد برای پر کردن خلاء‌رهبری را تعیین میکند. اینجاست که بدون هیچگونه بازی با کلمات باید بطور صریح و بی شائبه اعلام کرد که دیگر مسئله شرکت در «انتخابات» یا تحریم مطرح نیست و اقدام هر فرد که مردم را با توجه به تمام رویدادهای اخیر در کشور و منطقه،  تشویق به شرکت در انتخابات مجلس بنماید (و یا کاندید شود) ، به منزله توهین به درک و شخصیت هر ایرانی خواهد بود که هرگز فراموش نخواهد شد و با شناسائی این افراد بعد ها، این رفتار های ضد ملی قابل تعقیب و پیگیری خواهند بود.
سال نو میلادی آبستن مسائلی است که با هوشیاری و رهبری درست می تواند ما را به «پایان جریانی»‌ هدایت نماید که باید تا انتهای دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد تکلیف مملکت را روشن کند.
در ماه های آینده رژیم “ولایی” با فشارهای عظیم و بی مانند اقتصادی، اجتماعی و بین المللی روبرو خواهد بود که می تواند اساس و بنیان رژیم را به لرزه درآورد. در آغاز سال جاری خورشیدی من ابراز امیدواری کرده بودم که شاید کار نظام را بتوان امسال یکسره نمود. من کماکان بر این باورم که این هدف ـ حال با «دیر یا زود» مختصری، کماکان قابل دسترسی خواهد بود، درصورتیکه ایرانیان با فداکاری لازم بخود آیند، فریب بازیهای نظام را نخورند و فارغ از مجادلات بیهوده با یکدیگر، تمام تلاش خود را در راه یک هدف واحد ـ یعنی سرنگونی نظامی که جز بی آبروئی و فلاکت ارمغانی برای ملت ما نیاورده است، متمرکز سازند.
این یک امید واهی نیست و عزم ملت ایران برای تلاش در جهت رهائی از یوق دیکتاتوری فاسد، به هیچ وجه کمتر از همتایان خود در تونس و مصر و لیبی و سوریه نبوده و نیست.