۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

با فداکاری و ایستادگی، ایران را نجات دهیم؛مهرداد خوانساری



با فداکاری و ایستادگی، ایران را نجات دهیم

سی سال پیش که فعالیت‌های سیاسی خود را به عنوان مشاوری جوان در کنار زنده یاد دکتر شاپور بختیار شروع کردم و در حلقه های نزدیک به ایشان مشغول به کار بودم، یکی از تفکرات آن زمان من این بود که باید با جو جوان روی کار آمده در کشور هماهنگ شد و نمی توان با فلسفه های فکری و دیدگاه‌های سنتی، با افرادی مبارزه کرد که عمدا تمام اساس، سلسله مراتب و قوانین قبلی جامعه ما را بهم زده و از طریق این آشفتگی به زعم خود، از همگی ما «خواهر و برادر» ساخته بودند.

یکی از نکاتی که  در آن زمان از سوی من مطرح گردید، آن بود که مرحوم جعفر رائد (دوست قدیمی و سفیر پیشین کشور ما در عربستان سعودی) به من یادآور شد و من نیز بر حسب وظیفه اخلاقی از طرح آن با همرزمان وقتم، دریغ ننمودم. جعفر رائد که خود در آن زمان بیش از ۶۰ سال از عمرش میگذشت، انسان برجسته و جوان دلی بود که همواره تلاش میکرد که شرایط زمان را درک کند و مانند بسیاری دیگر از همقطاران آنزمان خود، همچنان در رؤیای گذشته باقی نماند و به این لحاظ با دیدی باز و روشن می توانست مسائل مربوط به ایران را ارزیابی نماید. یکی از تذکرات بجای رائد این بود که می‌گفت مبارزان آن زمان ما، بویژه شخصیت هائی چون دکتر بختیار و دکتر علی امینی، همچنان مانند نخست وزیران و صاحب منصبان سرکار لباس می پوشند، حرف میزنند و عمل میکنند؛ در حالیکه نخست وزیر و زیران واقعی و پشت میزنشین کشور، همچنان مانند عناصر چریک لباس پوشیده و در مسند قدرت نیز چریکی عمل می کنند.
امروز که از لحاظ سنی، خود من نیز به سن و سال بالاتری رسیده ام، به خود مرتب یادآوری می کنم که «واعظ غیر متعظ» نباشم. در نهایت، حاصل تجربیات من این بود که هنگامی که فعالیت های مستقل سیاسی ام را در کنار یاران آغاز نمودم، شعار «فکر نو، برنامه نو، مردان و زنان نو، برای ایران نو» همواره در راس تفکر همگی ما قرار داشته باشد. امروز اهمیت این شعار با حوادث داخلی ایران در پی تحولات 22 خرداد 1388 و انقلاب جوانان مستاصل و بستوه آمده از حکومت های دیکتاتوری و فاسد در منطقه خاورمیانه، معنائی ملموس، زنده، پر اهمیت و غیرقابل انکار پیدا نموده است.
مقصودم از این مقدمه این بود که باز به اصل موضوع، یعنی تأکید بر همان مسائل سی سال پیش که ابتدا با دکتر بختیار مطرح نمودم، بازگردم زیرا چندی پیش در تعقیب مسئولیت های روزمره‌ام، فرصت دیدار با یکی از شخصیت‌های بزرگ جهان برایم میسر شد که طبیعتا به لحاظ حساسیت اوضاع از ذکر نام او در شرایط کنونی خود داری می کنم. با او چند بار در گذشته نیز برخورد داشته بودم وتا حدودی با روحیه و طرز تفکرش آشنائی داشتم. ولی در آغاز این نشست آخر ‌تصور نمی‌کردم که گفته‌های او ـ  به دور از مقام و شهرتی که دارد ـ  هرگز بتواند تغییری اساسی به آن تصویر کلی حک شده که در ذهن من بود، تفاوت فاحشی به وجود آورد. ولی بعد از چند دقیقه صحبت،  به سوی جیبم رفتم تا با دست و پا کردن قلم و کاغذ، برخی از نکات برجسته اظهارات او را یادداشت کنم تا اهمیت آنها را هرگز به فراموشی نسپارم.
صحبت از آنجا شروع شد که خاورمیانه، بر خلاف همیشه، دیگر جایگاه راحتی برای دیکتاتور ها نمی باشد و حتی سازمانی چون «اتحادیه عرب» که تا چندی پیش کلوپ رهبران کشورهای خودکامه و غیر دموکراتیک بود، چندی پیش عضویت لیبی را از سازمان لغو کرد و اینک بشار اسد را به لحاظ عدم رعایت حقوق مردم کشورش مورد نکوهش و تحریم های اقتصادی قرار داده است.  سرنوشت اجتناب ناپذیری که منجر به سقوط افرادی چون بن علی در تونس، مبارک در مصر و قذافی در لیبی گردید، دیر یا زود به سراغ افرادی چون صالح در یمن، اسد در سوریه و رهبران جمهوری اسلامی نیز خواهد آمد. نکته‌ای که اظهارات او را متمایز می ساخت، اشاره به این موضوع بود که بانی و واسطه این تحولات ـ چه آنهائی که تابحال به پیروزی رسیده و چه آنهائیکه کماکان در تکاپو برای نیل به هدف هستند ـ ایدئولوژی های سیاسی نبوده، بلکه تلاش وسیع نسل جوان این جوامع  است که علیرغم نداشتن هیچ گونه تماس مستقیم با یکدیگر، به دلایل مربوط به «جهانی شدن» دارای شباهت‌های زیادی با هم (از نوع لباس پوشیدن گرفته تا موزیک گوش کردن و دیگر خواسته‌های مدرن و امروزی که نمایش آنها را هر روز در کانال‌های ماهواره ای می بینند) شده‌اند. برخورد آشکار این جوانان با حکمرانان خودکامه و فاسد  بویژه در یکسال گذشته، صورت مساله را تا حدود بسیار زیادی تغییر داده و به این لحاظ است که درک این شرایط جدید، برای هر نیروی پویای سیاسی از اهمیت خاصی برخوردار می باشد.
به گفته این دوست با تجربه، امروز جنگ‌ها و مباحث ایدئولوژیکی میان مکاتب مختلف سیاسی به جنگ میان آرمانهای نسل جوان و قدیم تبدیل شده است. «جهانی سازی» تا حدود بسیار زیادی پادزهر کارسازی علیه مقولاتی چون تبعیض نژادی بوده است زیرا که شرکت های بزرگ چند ملیتی به لحاظ نیاز روزافزون به فروش کالاهای خود در سراسر جهان، اجبارا ناچار به اتخاذ روش هائی شده‌اند که نمی‌تواند فروش کالا و سودهای کلان اقتصادی را با ادامه سیاست‌هائی از قبیل تبعیض نژادی هموار نماید. این تغییرات در محیط جهانی باعث شده که نسل جوان دستور کار کاملاً متفاوتی از پیشینیان خود پیدا کنند. بطور خیلی ساده، نسل های جوان امروزی با اولویت های تازه خود حق بیان خواسته هایشان را بر حق تعیین سرنوشتشان مقدم میدانند.
قدری تامل این واقعیت را آشکار می سازد که سرمایه گذاری روی نسل جوان آنطور که باید و شاید در منطقه خاورمیانه و بویژه ایران صورت نگرفته است. اثرات این کمبود را ما به راحتی در کشورمان مشاهده می کنیم زیرا هر فرد جوان در شرایط نامتناسب اقتصادی موجود که بیکاری و تورم امکان پیشرفت و زندگی شرافتمندانه را بسیار دشوار نموده، درصورتیکه امکان مهاجرت از ایران برایش مهیا باشد، در اولین فرصت مملکت را ترک خواهد نمود. به گفته دوست با تجربه من، جوانان دربیشتر کشورهای خاورمیانه پیشینیان خود را مورد نکوهش قرار میدهند و می پرسند که «آخر این چه سرنوشت نکبت باری  است که به ما تحمیل شده است؟» تا زمانی که تلاش کارساز برای بازیافتن ارزش ها، جانشین تلاش برای حفظ قدرت، آن هم به هر قیمت، نگردد؛ روزنه امیدی برای نسل جوان و تشویق آنان برای علاقمند شدن به ماندن، فداکاری کردن و سازندگی وطن به وجود نخواهد آمد.
واقعیت این است که دنیا  در شرایط بسیار بغرنج و نامعلومی قرار دارد. اثرات اوضاع وخیم اقتصادی امروزشامل حال مردم هرگوشه جهان است، بدون این که هیچ کس قادر باشد تاثیری روی آن روند اقتصادی بگذارد. نگرانی از این اوضاع نابسامان و بی اعتمادی به درایت مسببین این فاجعه که امروز ضمنا مسئولیت پیدا کردن راه حل های نجات بخش و سازنده را برای حل این معضل جهان دارند، نیز یک عامل اصلی تظاهرات قابل توجهی بود که همگی ما شاهد تماشای آنها در مراکز عمده اقتصادی جهان و بویژه در وال استریت بودیم .
امروز در جریان چنین مباحثی است که با همت نسل جوان، به وضوح می توان دید که ‌افکار انقلابی در هر منزلی سکونت دارد. جالب اینکه نسل جوان امروزی برای نیل به خواسته هایش برخلاف نسل های پیشین نه جنگ طلب است و نه با کسی سر دشمنی و نفرت دارد و به همین لحاظ است که هیچکس نمی تواند، در نهایت مانع از پیامد های شعله های آتشی گردد که به دست این افراد از آفریقای شمالی شروع شده و بی شک به دیگر نقاط منطقه خاورمیانه و از همه مهمتر ایران، نیز خواهد رسید.
 من بعنوان یک فرد مبارز ایرانی در نهایت به این نتیجه رسیده ام که باید با شتابی خیلی بیشتر، تلاش برای تغییر ساختار حکومت در ایران را برای نجات هویت و فرهنگ ملی و آینده نسل های بعدی ایرانیان پیگیری کرد. ولی این پیگیری در زمانی مورد تائید نسل جوان و فعال قرار میگیرد که برای همه روشن باشد که تنها انگیزه موجود برای نیل به این هدف مقدس، فقط خدمت به مردم است و بس. هیچکس نباید به دنبال ایجاد شرایطی باشد که تحت لوای نجات ایران صرفا قصد جا عوض کردن با عناصری را داشته باشند که رفاه و آینده مردم ما را به ابعاد کنونی تنزل داده و حیثیت و آبروی همگی ما را آنطور که مشاهده میگردد، به حقارت و نابودی کشانده اند.
پیام این نوشته به جوانان ما فقط در همین سخن خلاصه می شود که علی رغم همه سختی ها و فشارها، چشم تاریخ به شما دوخته است. بمانید، ‌فداکاری کنید و با ایستادگی ایران را خانه ابدی و آزاد خود سازید.

لندن، آذرماه ۱۳۹۰